اگر مادر خوبی باشی، بازنده ی اصلی بچه دار شدن، مادر هست!
همه ی لحظات مادری، عشق و دلضعفه نیست!
یه وقتایی حالت بهم میخوره از اینکه مادر شدی. انگار که قلاده به گردنته بستنت تو خونه! دلت میخواد از خونه در بری بدون اینکه فکر کنی کی به چی احتیاج داره.
بخصوص توی فرهنگ کثافت ما که مردها مهمون خونه هستند و زن ها خدمت رسان، مرد مدرنش خوش رو بکشه بخشی از امور خونه رو مدیریت میکنه و زن مدرنش نهایت چنتا صفحه کتاب بلده بخونه.
اون وقته که وقتی اون حس شت روو وجودته، فقط میخوای جیغ بزنی و بگی دست از سرم بردارییین و در بری؛ ولی آرزو کنی که عزیزترین هات، هیچ آبی ازین قضیه تو دلشون ت نخوره و اذیتی نشن.
کی میتونه بفهمه وقتی هر روز انگار تو انباری بازار داری زندگی میکنی!
کی میتونه بفهمه هر روز از صبح که پا میشی عین خر آسیاب دور خودت مدام میچرخی و آخرش همه چیز مثل قبله! خونه بهم ریخته، ظرفشویی پر از ظرف، پوشک بچه پر از پی پی، بچه خوابش میاد، غذا چی بخوره، بازی چی بکنه، شوهر چی لازم داره، علایق من چیه . .
کی میتونه بفهمه هر شب دو ساعت و نیم زمان میذارم بچه بخوابه، چقدر حسودیم میشه به شوهرم که این زمان رو تخت مطالعه میکنه یا استراحت!
کی میتونه بفهمه بعد از تحمل این سختی برای خوابوندن بچه، چقدر زور داره نصفه شب بیدارت کنه و سخت بخواب بره!
کی میتونه بفهمه وقتی ساعت میذاری ۵.۵ صبح پاشی که ورزش کنی و زمان داشته باشی،بیدار شدن بچه تو ساعت ۶ چه عذابی میده!
دلم میخواد داد بزنم، منم آدمم؛ منم حس دارم؛ نیاز دارم!
کی میتونه بفهمه وقتی راه میری و میبینی چقدر عضلاتت ضعیف شدن حس بدیه! وقتی کتاب میخونی و چشمت خوب نمیبینه! وقتی تو مهمونی حرف میزنی و میبینی کلمات با چه سرعت پایینی ادا میشن!
کی میتونه بفهمه که وقتی میخوای تو ذهنت برنامه بریزی، بچه ای سه سال رو باید ندید بگیری و سعی کنی بخودت امید بدی ۶ سال بعد میخوام فلانجا درس بخونم.
.
فقط یه چیزهایی هست که بازم لبخند رو میاره برام .
برق نگاه و لبخند شازده کوچولو و آغوش پر مهر و نگاه مهربان و لبهای گرم آقای باشخصیت برام خیلی می ارزه.
درباره این سایت