امروز پادکستی گوش دادم که می گفت تا آسوده شدین و همه چی خیلی روبراه بود، یه چلنج سخت برای خودتون تعریف کنید. این کار چندین مزیت داره:

- وقت فکر کردن به مسائل کوجک رو ندارین چون درگیر موضوع بزرگی هستید.

- هر چلنج برای ما پیشرفت و بهبود بحاصل میاره.

خلاصه ی موضوع که سختی به آدم کمک می کنه رشد کنه و توان ذهنی و بدنیش درگیر موضوع ارزشمندی بشه.

     یاد این افتادم که اوایل بچه داری برام خیلی سخت بود، بخصوص که به شدت از کمبود خواب رنج می بردم؛ ولی بعد از چند ماه دیدم که چقدر فرزندپروری به من کمک کرده تا از وسواس ذهنیم کم بشه، آدم ها رو بهتر درک کنم، راحت گیرتر بشم و مهربان تر و قوی تر!

     بعد از مدتی که تصمیم مهاجرت رو گرفتیم، احتیاج بود که امتحان آیلتس بدم و این قضیه اولین باری که بهش فکر کردم برام غیر ممکن می نمود. چون من حتی زمان برای خواب مناسب نداشتم چه برسه که بخوام بازهم ازین زمان حذف کنم و زبان بخونم . .

     خلاصه ذره ذره، صفحه به صفحه شروعش کردم. اوایل یادمه منتظر بودم تا همسرم برام زمانی جور بکنه تا من بتونم زبان بخونم؛ ولی ماهها گذشت و نزدیک زمان امتحان شدیم و من دیدم این شرایط هم محقق نشده. پس باید خودم برای خودم کاری می کردم تا بتونم این موفقیت رو بدست بیارم که برام خیلی معنا دار شده بود.

     تو این فاصله من دستاورد دیگه ای هم داشتم، مجبور بودم روزهایی رو بدون حضور همسرم تا شب به تنهایی سر کنم تا اونهم که قرار بود نمره ی بالاتری بگیره، وقت کنه و زبان بخونه. روز اولی که تا ساعت 9 و 10 شب تنها بودم برام خیلی بزرگ و سخت می نمود، ولی موفق شدم و حتی یکشب بعد از خوابیدن پسرم هم چند پاراگرافی مطالعه کردم و یادمه که در حین مطالعه پشت میز سرم روی کتاب میافتاد.

     کم کم، زمانهایی می شد که آخرین باری که نصف شب برنا بیدار میشد و شیر می خورد، من یکساعتی مطالعه می کردم و بعد می خوابیدم.

      همش با شیرینی رسیدن به اون موفقیت آخر خودم رو دلخوش می کردم که بازهم کمی و بازهم کمی.

      علیرغم اینکه همسرم خیلی امیدوار نبود به کمک گرفتن از دیگران، 2 روزی هم از پدرم خواستم تا چهار الی پنچ ساعتی به منزل ما بیاد و با پسرم بازی کنه تا من کمی مطالعه کنم یا استراحت کنم. اقدام بسیار خوبی بود. چون هم رابطه من با پدرم بهتر شد و هم رابطه پسرم با پدرم و من حتی اگر ماحصل اون تعداد ساعت 1 ساعت مطالعه بریده بریده بود، بهرحال قدمی به جلو برداشته بودم.

     در نهایت امتحان دادم و برای اولین بار در عمرم بجای مردن از استرس امتحان، سعی کردم چالش پیش روم رو بچشم و چقدر عالی که حتی نتیجه ای بالاتر از آنچه قرار و انتظار بود رو گرفتم.

     توی این پروسه نه تنها، دیگه از تنها موندن طولانی با فرزندم و چگونه سرگرم کردنش ترس نداشتم، اول از همه درخواست کمک کردن درصورت نیاز رو یاد گرفتم، برنامه ای داشتم که بهم خیلی حس خوبی می داد و حتی پسرم رو هم منظم کرده بود؛ بعلاوه شروع کردم از لذت بردن در کنار پسرم . .

     بجای سرکردن زمان، دستش رو می گرفتم و به پارک های مختلف می رفتیم که منم لذت می بردم یا خانه بازی ای که به من هم خوش می گدره و حس خوب می ده.

     حالا می دونم که دوباره هم باید چالش جدیدی و مشخصی برای خودم ایجاد کنم تا هم ذهنم از غرق شدن در گذشته نجات پیدا کنه و هم بازهم قوی تر بشم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

BTS & ARMY WORLD هارمونیکا /: The_Maze_Of_The_Thoughts# مشبک کاری نگار✔۰۹۱۳۱۶۹۴۸۲۴ احسان مومنی بَشیوسقه Brandon جزوه و نمونه سوالات استخدامی Gary ایران مدل